بحثی مختصر در باب قاعده زرین و حقوق حیوانات

قاعده زرین و حقوق حیوانات

بسیاری از افراد در مورد به‌کاربردن قاعده زرین یا قاعده طلایی در ارتباط ِخود با حیوانات فکر نمی‌کنند؛ درحالی‌که می‌توانند چنین کنند. قاعده زرین چنین است: رفتار با دیگران آن‌گونه که دوست دارید با شما رفتار شود؛ یک قاعده‌ی کلی برای راهنمایی ما در رفتار با دیگران. این قاعده‌ی ساده در طول دو هزار سال یک فلسفه‌ی جذاب به شمار می‌رفته است، چرا که این قاعده می‌تواند مناقشه را برطرف نماید و تقریباً همگان قادر اند تا آن را بفهمند و بدون هیچ استدلال خاص یا آموزشی به کار گیرند. فرهنگ‌های متفاوت و شمار زیادی از ادیان، قاعده زرین را تقدیس کرده و آن را پذیرفته‌اند. در سنت مسیحی این قاعده با عبارت «آن‌گونه با دیگران رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند» به‌خوبی شناخته شده است.

در همین راستا، در ادامه‌ی بحث‌های‌مان در سمت‌وسو و جاده‌ی پیچیده‌ی اخلاق و حقوق حیوانات این بار به ارتباط قاعده زرین و حقوق حیوانات خواهم پرداخت. می‌خواهم بحث کنم که قاعده زرین چگونه می‌تواند قاعده‌ای مفید برای حمایت از حقوق حیوانات باشد.

به کار بستن قاعده زرین

برای به کار بستن قاعده زرین شما باید بدانید یا تصور کنید که نتیجه‌ی عمل‌تان بر طرف مقابل چه خواهد بود. سپس از خود سؤال کنید آیا مایل هستید که رفتاری مشابه را تحمل نمایید؟ در نهایت رفتار شما باید بر این اساس طرح‌ریزی گردد. اگر می‌خواهید در مورد شلاق خوردن یک فرد به‌سبب دزدیدن یک گوسفند اظهارنظر کنید، خودتان را به جای او قرار دهید، آیا شلاق خوردن یک راه‌کار مؤثر برای ممانعت از دزدی خواهد بود؟ چه روشی ممکن است روشی بهتر به شمار آید؟

علاوه بر این شما می‌توانید قاعده زرین را در اجتماعات بزرگ به کار گیرید تا از اکثریت بخواهید تا تبعیض علیه اقلیت را پایان دهند. از اکثریت بپرسید چگونه احساسی می‌داشتند اگر شهروندان طبقه‌ی دوم به حساب می‌آمدند، در خانه‌های متروکه زندگی می‌کردند، از خدمات درمانی دست‌دوم بهره‌مند می‌شدند و همواره با بدبیاری دست‌وپنجه نرم می‌کردند؟ اگر اکثریت دوست ندارند که خود در چنین موقعیتی باشند، باید پرسید چرا آن را به دیگر انسان‌ها تحمیل می‌کنند؟

به کار بستن قاعده زرین در مورد حیوانات

به کار بستن قاعده زرین در مورد حیوانات، همانند حیوانات اهلی‌شده و حیوانات وحشی، برای هم‌دلی با آنان کار ساده‌ای است. مشاهده‌ی آنان در قفس این پرسش را پیش می‌کشد که آیا انسان‌هایی که آن‌ها را در قفس قرار داده‌اند، دوست دارند رفتاری مشابه با آنان صورت پذیرد؟ حیوانات از جفت‌های خود جدا نگاه داشته می‌شوند و با خستگی و ناامیدی به بی‌عاطفگی رانده می‌شوند و آزادی حرکت و بروز رفتارهای طبیعی از آنان سلب می‌شود.

آن‌ها ممکن است یک حیوان را، مثلاً در باغ وحش، زندانی کنند، با این فرض که آن‌چه آن حیوان یا نوع آن نیاز دارد، محافظت است. اما مسئله این‌جا ست که برای تعیین بهترین رفتار براساس قاعده‌ی طلایی، هر فرد باید خود را به جای دیگری گذاشته، موقعیت او را با آگاهی، احساسات، ادراکات و … خود بسنجد و سپس تصمیم‌گیری کند. به‌عبارت دیگر گرفتن تصمیم براساس قاعده‌ی زرین نیازمند دو مقدمه است: 1- کسب اطلاعات هرچه کامل‌تر درمورد شرایط طرفی که درمورد او قصد تصمیم‌گیری اخلاقی داریم و 2- قضاوت درمورد شرایط او براساس آگاهی، احساسات، ادراکات و … خودمان.

به‌عنوان مثال زمانی که ما شاهد غرق‌شدن یک انسان در دریا هستیم ابتدا، شاید به‌صورت ناخودآگاه، شرایط او، مانند احساس خفه‌شدن، ترس، درد و …، را می‌فهمیم، بعد خود را به جای او می‌گذاریم و نتیجه می‌گیریم که اگر من با آگاهی، ادراکات و … فعلی‌ام در حال تجربه‌ی چنان شرایطی بودم چه می‌خواستم یا چه احساسی داشتم؟ اگر پاسخ ما چیزی مشابه احساس نیاز به کمک باشد، و البته بخواهیم بر اساس قاعده‌ی زرین تصمیم‌گیری کنیم، ضرورتاً بایستی به کمک فردی بشتابیم که در حال غرق‌شدن است.

این سخن که ما از حیوانات در قفس نگهداری می‌کنیم چون که آن‌ها به محافظت نیاز دارند کلاً تصمیمی بر پایه‌ی قاعده‌ی زرین نیست، مگر این‌که به این ترتیب به این نتیجه رسیده باشیم: من احساس حیوان در قفس را تا حد زیادی نزدیک به واقع درک کرده‌ام، با آگاهی، احساسات، ادرکات و … فعلی‌ام خود را به جای حیوان در قفس می‌گذارم و می‌بینم که دوست دارم مرا در قفس نگاه دارند.

البته، قاعده زرین یک قاعده‌ی بدون نقص برای راهنمایی تشخیص بهترین عمل اخلاقی نیست. شما نمی‌توانید دقیقاً بدانید که یک فرد چگونه احساسی دارد و تازه درک احساسات حیوانات دشوارتر نیز هست، خصوصاً زمانی که آنان نتوانند به راحتی نیازهای‌شان را نشان دهند. شاید این بهترین دلیل در رد قاعده‌ی زرین باشد، چراکه رسیدن به یکی از مقدمات آن را ناممکن می‌کند.

مشکلات استفاده از قاعده زرین درمورد حیوانات

همان‌طور که گفتیم به‌کاربردن قاعده‌ی زرین درخصوص حیوانات، دشواری به‌مراتب پیچیده‌تری نسبت به انسان‌ها دارد چرا که ممکن است درک شرایط حیوانات در موقعیت‌های مختلف توسط بسیاری از انسان‌ها، حتی اگر بخواهند واقعاً بر اساس قاعده‌ی زرین تصمیم‌گیری کنند، دشوار و شاید به‌زعم برخی از آن‌ها غیرممکن یا نزدیک به محال باشد.

شاید لازم است تا برای به‌نتیجه‌رسیدن تصمیم‌گیری براساس قاعده‌ی زرین درمورد رفتار با حیوانات، این قاعده را با حقایق، اصول یا روش‌های دیگری به‌کاربر گیریم. به‌عنوان مثال درصورتی‌که قاعده‌ی زرین را همراه با پذیرش نتیجه‌ی آزمایش‌های دانشمندان مبنی بر تشابه احساسات حیوانات و انسان‌ها در رنج‌کشیدن به‌سبب شباهت سیستم اعصاب مرکزی‌شان به‌کارگیریم می‌توانیم بهتر از آن در اتخاذ تصمیمات اخلاقی استفاده کنیم. درواقع مشاهده‌ی رنج یک حیوان، برابر قراردادن آن رنج با رنج خودمان، یا چیزی نزدیک به آن، به عدم رواداشتن رنج به آن‌ها بر مبنای قاعده‌ی زرین می‌انجامد. البته مسلماً لازمه‌ی این نتیجه‌گیری این است که ما رنج را نخواهیم و این دقیقاً یکی از استثناء‌های قاعده‌ی زرین است. قاعده‌ی زرین برای افرادی که رنج را بد نمی‌دانند، بلکه شاید به آن علاقه نیز دارند، مثلاً افراد مازوخیست، کاربردی که از آن انتظار می‌رود را نخواهد داشت.

اما به‌هرصورت حتی افراد مازوخیست نیز تا حدی از رنج را مطلوب می‌دانند و پس از آن را نامطلوب و ناپسند. بنابراین آن‌ها درکی از مفهوم رنج دارند و قاعدتاً، درصورت استفاده از قاعده‌ی طلایی، از جایی به بعد، از جایی که آن‌ها در آن رنج نامطلوب می‌برند، باید از رنجاندن حیوانات پرهیز کرده و البته با حیوانات به‌شکلی که خود دوست دارند با آن‌ها رفتار شود، که در آن موقعیت رفتاری برای رهایی از رنج است، رفتار کنند.

قاعده‌ی طلایی اگرچه حکمی کلی می‌دهد اما درنهایت تصمیم‌گیری‌های اخلاقی را شخصی می‌کند و از آن‌جا که شناخت خوب و بد در افراد مختلف یکسان نیست سرانجام به نوعی اخلاق نسبی منتهی می‌شود. بااین‌حال گمان می‌کنم این قاعده همچنان یک قاعده‌ی «خوب» برای تصمیم‌گیری‌های اخلاقی در مواجهه با حیوانات است و هرچند هم که تصمیم‌گیری را شخصی کند باز هم فرد را وادار به تلاش برای درک شرایط و موقعیت حیوانات می‌کند.

اما موضوع اصلی این‌جا ست که فرد اولاً قصد رفتار براساس یک نظام یا دست‌کم یک قانون اخلاقی را داشته و از سوی دیگر مجدّانه در پی اجرای آن قانون به بهترین شکل ممکن باشد؛ این در حالی‌ ست که بسیاری از انسان‌ها درپی تلاش برای اجرای یک قاعده‌ی اخلاقی نیستند که هیچ، آن‌ها اساساً اخلاقی زندگی نمی‌کنند و بدتر از آن اخلاقی زندگی نکردن‌شان جهت و قاعده‌ی خاصی ندارد و وابسته به هیچ‌گونه تفکری نیست.

نظر شما در مورد قاعده‌ی زرین و استفاده از آن در راستای احقاق حقوق حیوانات چیست؟ آیا اصلاً آن‌طور که گفتم قاعده‌ی زرین به نسبی‌گرایی می‌رسد یا این‌که خوب و بد تعاریفی مطلق دارند و انسان‌ها نیز همگی آگاهی کامل و درک مشابهی از آن تعاریف دارند؟ آیا تصمیم‌گیری بر اساس قاعده‌ی زرین درخصوص چگونگی رفتار با حیوانات برخی از مشکلات دستورات مختلف اخلاقی در موارد خاصی مانند اُتانازی را به‌همراه ندارد؟ آیا حکم یا سیستم اخلاقی بهتری برای احقاق حقوق حیوانات وجود دارد؟