شوپنهاور و بدبینی | چرا شوپنهاور بدبین بود؟

شوپنهاور و بدبینی

اگر قرار بود فهرستی تهیه شود و برای هر فیلسوف صرفاً یک کلمه به کار برده شود، به‌احتمال بسیار زیاد اکثر پرکنندگان فهرست جلوی نام شوپنهاور لغت «بدبین» را می‌نشاندند. خود شوپنهاور هم در کتاب اصلی‌اش، یعنی جهان همچون اراده و تصور، چند بار از لفظ «بدبینی» استفاده می‌کند و آن را نسبت به «خوش‌بینی» ارجح می‌داند. هر کسی هم که تا کنون مقدار کمی از شوپنهاور خوانده یا شنیده باشد احتمالاً درباره‌ی بدبینی شوپنهاور چیزهایی به گوش‌اش خورده و چیزهایی خوانده. در این نوشتار – در این راستا – به موضوع شوپنهاور و بدبینی خواهم پرداخت و برای کسانی که آشنایی خیلی زیادی با فلسفه‌ی شوپنهاور ندارند خواهم گفت که چرا شوپنهاور بدبین بود؟

اصلاً یعنی‌چه که شوپنهاور بدبین بود؟

نخواهم خیلی آسمان‌ریسمان ببافم و نخواهم خیلی پرچانگی کنم، باید بگویم که بدبین در بحث ما کسی است که بد می‌بیند جهان را. شوپنهاور نیز چنین بود. او حتی در تقابل با بحث‌های لایب‌نیتس که گفته بود این جهان احسن عوالم ممکن است، این جهان را بدترینِ جهان‌های ممکن معرفی می‌کرد. این را می‌توان یک پله‌ی شوپنهاور در باب بحث بدبینی دانست، پله‌ی دیگری که شوپنهاور از آن بالا می‌رود این است که چون این جهان بدترینِ جهان‌های ممکن است، بهتر بود زنده نمی‌بودیم، یا مثلاً حال که زنده‌ایم بهتر که کمتر عمر کنیم، یا مثلاً اگر به کسی که در حال ترک جهان است بگویند آیا باز می‌خواهی به این جهان بازگردی؟ به نشانه‌ی پاسخ منفی سر تکان خواهد داد.

شوپنهاور می‌گوید ممکن نه آن است که می‌توان در ذهن تخیل و تجسم کرد، بل آن است که در جهان وجود دارد؛ اما:

… ترتیب این جهان به نحوی است که اگر قرار بود با دشواری زیاد به وجود داشتن ادامه دهد به این نحو ترتیب می‌یافت؛ و اگر اندکی بدتر از این بود، دیگر نمی‌توانست به وجود داشتن ادامه دهد. در نتیجه، چون یک جهانِ بدتر نمی‌توانسته به وجود داشتن ادامه دهد، چنین جهانی مطلقاً ناممکن است؛ و بنابراین خود این جهان فعلی بدترینِ همه‌ی جهان‌های ممکن است-زیرا نه فقط اگر سیارات با یک‌دیگر تصادم می‌کردند، بلکه حتی اگر یکی از اختلالاتی هم که اکنون در مسیر آن‌ها رخ می‌دهد، به جای این که به‌وسیله‌ی دیگر اختلالات به تدریج جبران شود، افزایش می‌یافت، جهان به زودی به پایان می‌رسید. [شوپنهاور، جهان همچون اراده و تصور، تهران، نشر مرکز، 1393، جلد دوم، دفتر چهارم، ص 1021.]

پس از آن شوپنهاور به ذکر مثال‌هایی می‌پردازد که مثلاً اگر آن‌ها اتفاق می‌افتادند جهان دیگر وجود نمی‎داشت. به‌عنوان مثال، اگر دمای زمین اندکی بیش‌تر شود جهان نابود خواهد شد. من کاری به صحت و سقم استدلال‌های شوپنهاور ندارم، بل صرفاً خواهان آن ام که نشان دهم شوپنهاور چرا بدبین بود. آن‌چه که گفتم صرفاً نشان از آن داشت که شوپنهاور بدبین بود، ولی نگفتم چرا بدبین بود.

حال نوبت آن است که نشان دهم چرا شوپنهاور بدبین بود.

شوپنهاور و بدبینی ، بدبینی شوپنهاور (2)

شوپنهاور و بدبینی | دلایل بدبینی شوپنهاور

شوپنهاور در بحث‌های‌اش در باب اراده، اهمیتی بسیار به شخصیت می‌دهد. منظور او از شخصیت، یک خصلت درونی برای هر انسان است، خصلتی که تا پایان عمر او ثابت می‌ماند و لایتغیر است. او، یعنی شوپنهاور، برآن بود که اصل دلیل کافی 4 صورت دارد که یکی از این 4 صورت، صورتِ انگیزش است، یعنی چه؟ یعنی آن که هر فعالیت آدمی، البته صرفاً فعالیت‌های خاص، ناشی از یک محرک است.

اما بحثی که شوپنهاور پس از این ماجرا مطرح می‌سازد این است که این محرک، که ناشی از اراده است، [البته تعریف اراده بحثی مفصل می‌طلبد و خیلی اینجا نیازی به تعریف آن نیست،] از واسطه‌ی خصلت یا همان شخصیت می‌گذرد. از این روست که محرکی در یک انسان فعالیت A را در پی دارد و همان محرک در انسانی دیگر فعالیت B را. فی‌المثل، انسانی که شخصیتی خودخواه و خودنگر دارد، اگر یک ساک پول پیدا کند آن را برای خود برمی‌دارد، اما انسانی که شخصیتی نوع‌دوست دارد به دنبال صاحب این ساک پول می‌گردد. این بحث را برای چه مطرح کردم؟

مقصود-ام از مطرح‌کردن این بحث این بود که اگر عقاید خود شوپنهاور را هم در نظر گیریم، منظور-ام عقاید او در باب شخصیت است، آن‌گاه می‌بایست بگوییم که این بدبینی‌ای که شوپنهاور سخن از آن می‌راند نه ناشی از استدلال‌کردن و حجت‌آوردن، بل ناشی از شخصیتِ بدبین اوست.

اما در این‌جا تمرکز و توجه من نه روی این بحث که بدبینی ناشی از شخصیت شوپنهاور بل روی دلایل اوست. می‌خواهم ببینم در بحث شوپنهاور و بدبینی می‌توان روی کدامین حجت‌های او در له بدبینی متمرکز شد؟

این نوشتار ویژه است. برای مطالعه‌ی نسخه‌یِ کامل‌اش نیاز است که آن را – با مبلغی بسیار اندک – خریداری کنید. برای خرید، دانلود و مطالعه‌ی نسخه‌ی کامل این نوشتار از لینک زیر استفاده کنید: