در باب کاربران شبکه‌های اجتماعی و پدر رومینا اشرفی

پدر رومینا اشرفی

چه بسیار بودند و هستند آنانی که با شنیدن خبر قتل رومینا اشرفی توسط پدر-اش آه‌ها کشیدند و افسوس‌ها خوردند و بسی اندوهگین شدند از وضعیت کشوری که در آن می‌زیند. چه بسیار بودند آنانی که آه و فغان سر دادند از فرهنگ ایران و ایرانی و با حالتی یأس‌انگیز سخن گفتند و نشان دادند که عقب‌ماندگی در لایه‌های فرهنگ ایران نفوذ کرده و به‌سادگی آن را بیرون نتوان کشید.

ماجرا اما از برای من گونه‌ای دیگر جلوه داد. من با پدر رومینا اشرفی به‌مثابه‌ی کسی که هیچ‌وقت گویا ندیده‌ام‌اش، به‌منزله‌ی کسی که عجیب است و غریب، برخورد نکردم. او از برای من نماینده‌ی انسان‌هایی میلیونی بود، هم‌آنانی که در گوشه‌گوشه‌ی ایران می‌زیند و بی‌آن‌که حتی سری به کوچه‌ی اندیشیدن زده باشند و گذری یک دقیقه‌ای در آن داشته باشند، نظرها می‌دهند، افسوس‌ها می‌خورند، در مسیر زندگی با گام‌هایی استوار به‌پیش می‌روند و البته می‌نالند از وضعیت کشوری که در آن به‌سرمی‌برند و گاه حتی ابراز می‌کنند که حیف از آنان که در این کشور به دنیا آمده‌اند.

پدر رومینا اشرفی – کسی‌که از برای عقاید-اش زندگی از دختر، خود و همسر-اش گرفت – در چشم‌ام هیچ تفاوتی با درصد عمده‌ای از ایرانیانی که در شبکه‌های اجتماعی می‌بینم ندارد. همین کسانی که حتی آدرس کوچه‌ی اندیشیدن را نیز ندانند، لیکن چنان رگ گردن‌شان از برای اعتراض به بسیاری چیزها باد می‌کند که تو گویی دو دقیقه پیش با مرحوم حقیقت صحبت کرد‌ه‌اند دستورات زندگی‌شان را از او گرفته‌اند و از برای چند صباحی مشخص‌کرده‌اند مسیر حقیقی و درست‌شان را و سعی داشته‌اند که از آنانی– من‌جمله پدر رومینا اشرفی – که مسیر ناحقیقی را برگزیده‌اند دوری کنند و گاه حتی آنان را فرا خوانند که از آن مسیر نروند و به این مسیر بیایند.

حکم‌دادن‌مان ناشی از چیز یا چیزهایی است و آن چیز یا چیزهایی نیز خود ناشی از چیز یا چیزهایی دیگر. هر حکم‌دادنی از چیز یا چیزهایی برمی‌خیزد و نیک اگر بنگریم اندیشیدن یعنی برآوردن حکمی از حکمی دیگر. ما با حکم‌دادن‌مان است که مسیر زندگی‌مان را تعیین می‌کنیم و در آن به حرکت درمی‌آییم و جالب این‌جاست که این حرکت در مسیر زندگی خود گاهی می‌تواند موجبات حکم‌دادن‌هایی دیگر را فراهم آورد. عرض‌ام این است که جالب‌ماجرا این‌جاست که حکم‌دادن از برای تعیین مسیر زندگی و همچنین حرکت در مسیر زندگی و حکم‌دادن‌های ناشی از آن در رابطه‌ای دیالکتیکی به‌سر می‌برند.

این افرادی که من می‌بینم، همین‌هایی که مقصد و مقصود را به‌درستی می‌دانند و حتی ابزار-اش را نیز می‌دانند و لیکن داد و فغان‌شان صرفاً از برای نبود ابزار است، حکم‌دادن‌های‌شان ناشی از استدلال‌کردن و اندیشیدن در حکم‌کردن‌هایی پیش‌تر نیست، بل حکم‌کردن‌های‌شان نه حکم‌کردن‌های آن‌ها بل حکم‌کردن‌هایی‌ست که رسانه‌های امروزی در مغزهای کوچک‌شان کرده‌اند. آنانی که رگ‌گردن‌شان از برای زن‌ستیزی نهفته در عمل پدر رومینا اشرفی باد می‌کند و داد می‌آورند که ایران فلان است و بهمان، زن‌ناستیزی‌شان را از کجا آورده‌اند؟ اکثر قریب‌به‌اتفاق‌شان کسانی اند که ناخواسته – البته آن‌ها خواست به‌معنای واقعی هیچ‌زمان ندارند و از همین است که تمامی کارهای‌شان ناخواسته اند و خود نمی‌دانند – تن داده‌اند به آن‌چه که امروز از رسانه‌های مختلف با نیت‌ها و سودهای شخصی و جمعی در مغزهای کوچک آن‌ها می‌شود. فلان رسانه، بهمان رسانه، بیسار رسانه، استاد آن اند که واقعیت را «همین» جلوه دهند و این جماعتِ «بیننده»، این جماعت که در بهترین حالت آنان را «کاربران شبکه‌های اجتماعی» معرفی می‌کنند [!]، نیز استاد آن اند که تن دهند به واقعیتی که رسانه‌ها از برای‌شان می‌سازند و گمان برند واقعیت همین است که این‌ها می‌گویند، چه‌آن‌که این واقعیت دل‌نشین‌تر است، این واقعیت سازگارتر است با آن واقعیاتی نیز که از کودکی تا کنون از برای‌شان ساخته‌اند.

تمامی استدلال‌کردن‌های این جماعت را اگر بنگری، دلیل‌آوردن‌های‌شان را اگر ببینی، هیچ بهتر از استدلال‌کردن‌های پدر رومینا اشرفی نیست. پدر رومینا اشرفی نیز واقعیت یا واقعیات را از برای‌اش ساختند، با آن واقعیات خو گرفت و با همان‌ها زیست و با همان‌ها زندگی خود، دختر و همسر-اش را نیز در تنگنا بُرد. اما او کاری متفاوت از آن‌چه که «کاربران شبکه‌های اجتماعی» – هم‌آنانی که سرودهای منورالفکرانه سر می‌دهند و خود از سرود‌های‌شان می‌رقصند – «خود گویی و خود رقصی عجب …» – انجام می‌دهند نداد. او نیز گیرنده و دهنده بود، اینان نیز گیرنده و دهنده اند. او نیز دهندگی‌اش را حق می‌دانست و اینان نیز دهندگی‌شان را حق می‌دانند. او از مکانی دیگر گرفت و طوری دیگر داد، اینان نیز از مکانی دیگر می‌گیرند و طوری دیگر می‌دهند.

*****

اما پرسش‌هایی دیگر مطرح اند: آیا واقعیاتی که رسانه‌ها می‌دهند و «کاربران» می‌گیرند، آیا واقعیاتی که داده‌اند و رضا‌اشرفی‌ها گرفته‌اند، ناصحیح بوده‌اند و واقعیاتی دیگر صحیح اند؟ آیا این‌ها واقعیت نبوده‌اند و صرفاً پدیدارهای واقعیت بوده‌اند و در پسِ پشت‌شان واقعیتی ناب، فارغ از سود شخصی و جمعی، برآمده از حقیقت، وجود دارد؟

بحث من در این نوشتار در باب آن‌که اینان واقعیت‌شان ناب نیست و ناصحیح است نبود، بل بحث‌ام چیزی دیگر بود.

نیز مقصود-ام هیچ تبرئه‌کردن کار پدر رومینا اشرفی نبود و نیست، چه آن‌که من اصلاً در جایگاه تبرئه‌کردن او نیستم، مقصود-ام نیز این نیست که زن‌ستیزی صحیح یا ناصحیح است، مقصود چیزی دیگر بود.

مقصود این است که اکثر قریب‌به‌اتفاق اینان که آه‌ها کشیدند و افسوس‌ها خوردند و زاری‌ها کردند که مملکت این است و آن که می‌خواهیم نمی‌شود چراکه پدر رومینا اشرفی‌ها در آن وجود دارند، در پایه و اساس هیچ تفاوتی با پدر رومینا اشرفی‌ها ندارند.

«نادانی که نداند که نداند»، شاید کم‌خطرتر از «نادانی که نداند که نداند لیک حتی فکر کند دانایی‌ست که می‌داند که می‌داند» باشد.